زن میگوید در زندگیاش یک کتاب بیشتر نخوانده که اسم آن را هم به خاطر نمیآورد. وقتی برای او کتاب هدیه میآورند، آنها را در مترو و B.R.T پخش
... میکند. او از فعل گذشته استمراری متنفر است. دختر جوان از او آب میخواهد، ولی برایش قهوه میآورد. بااینحال، تمام حرفوحدیثهای او درباره گذشته تا امروز و تجربهها و تعداد روابط عاشقانهاش، مقدمهای است برای واردکردن ضربه پایانی به ذهن مخاطب مبهوت...
زن میگوید در زندگیاش یک کتاب بیشتر نخوانده که اسم آن را هم به خاطر نمیآورد. وقتی برای او کتاب هدیه میآورند، آنها را در مترو و B.R.T پخش میکند. او از فعل گذشته استمراری متنفر است. دختر جوان از او آب میخواهد، ولی برایش قهوه میآورد. بااینحال، تمام حرفوحدیثهای او درباره گذشته تا امروز و تجربهها و تعداد روابط عاشقانهاش، مقدمهای است برای واردکردن ضربه پایانی به ذهن مخاطب مبهوت...