امیر مرادیان، تنها پسر خانواده ای ثروتمند است. پدرش مدیر موفق دولتی، اما بسیار جدی با اعتقادهای سخت و مقید و پایبند به نظرات و رویه ای که باور
... دارد.مادرش به جهت روحیه پدر، متارکه کرده و همراه با دخترش در خارج زندگی میکند و مقدمات تحصیل امیر را نیز در خارج فراهم کرده است و او قصد دارد تا با نامزدش سارا، به زودی ایران را ترک کند. پدر به شدت با این تصمیم امیر مخالف است و به طور مستمر نیز بینشان درگیری لفظی برقرار است. امیر در اثر یک اتفاق با پیرمردی تصادف می کند و پیرمرد به کما می رود و با این که امیر همه امکانات معالجه پیرمرد را فراهم کرده، معهذا باید رضایت تنها پسر پیرمرد، حسن را نیز جلب کند. حسن که دچار بیماری قلبی است در نخستین دیدار با امیر، بسیار خشن با او برخورد کرده و حاضر به دادن رضایت نمی شود، امیر مراجعه و دیدار با حسن را تکرار می کند متدرجاً بین آن دو دوستی شکل میگیرد و امیر به زودی متوجه میشود که حسن شیفته دختر دانشجویی به نام مریم است اما نمیتواند با او مکنونات قلبی اش را در میان بگذارد. امیر به حسن کمک میکند تا وانمود شود که او دکتر و ثروتمند است و به این ترتیب است که حسن به مریم نزدیک می شود، اما یک حادثه موجب می شود تا شخصیت دروغین حسن فاش و مریم او را ترک کند. پدر حسن می میرد، امیر با پولی که دارد هزینه جراحی قلب حسن را می پردازد و بعداً به رغم مخالفتهای پدرش، کشور را ترک میکند.مریم که به حسن بی علاقه نیست و پی به صداقت او برده، برای دیدارش به بیمارستان میرود و به او پیشنهاد میکند تا در مغازه پدرش مشغول کار شود. کمی بعد، پدر امیر، در اتومبیل نوار صوتی پیدا می کند که حاوی پیام حسن برای اوست.حسن پدر امیر را مورد انتقاد قرار داده و در نوار خطاب به او میگوید که او هیچگاه سعی نکرد تا پسرش را درک کند و از این نظر او شبیه آدمهایی است با این که حیات دارند، اما حضور یا عدم حضورشان هیچ تأثیری بر اطرافیانشان ندارد و انگار که در کما هستند و سپس تأکید میکند که او از این پس می تواند در خانه شیک و بزرگش با رفتار و اعتقادات خشک خود تنها زندگی کند.
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
امیر مرادیان، تنها پسر خانواده ای ثروتمند است. پدرش مدیر موفق دولتی، اما بسیار جدی با اعتقادهای سخت و مقید و پایبند به نظرات و رویه ای که باور دارد.مادرش به جهت روحیه پدر، متارکه کرده و همراه با دخترش در خارج زندگی میکند و مقدمات تحصیل امیر را نیز در خارج فراهم کرده است و او قصد دارد تا با نامزدش سارا، به زودی ایران را ترک کند. پدر به شدت با این تصمیم امیر مخالف است و به طور مستمر نیز بینشان درگیری لفظی برقرار است. امیر در اثر یک اتفاق با پیرمردی تصادف می کند و پیرمرد به کما می رود و با این که امیر همه امکانات معالجه پیرمرد را فراهم کرده، معهذا باید رضایت تنها پسر پیرمرد، حسن را نیز جلب کند. حسن که دچار بیماری قلبی است در نخستین دیدار با امیر، بسیار خشن با او برخورد کرده و حاضر به دادن رضایت نمی شود، امیر مراجعه و دیدار با حسن را تکرار می کند متدرجاً بین آن دو دوستی شکل میگیرد و امیر به زودی متوجه میشود که حسن شیفته دختر دانشجویی به نام مریم است اما نمیتواند با او مکنونات قلبی اش را در میان بگذارد. امیر به حسن کمک میکند تا وانمود شود که او دکتر و ثروتمند است و به این ترتیب است که حسن به مریم نزدیک می شود، اما یک حادثه موجب می شود تا شخصیت دروغین حسن فاش و مریم او را ترک کند. پدر حسن می میرد، امیر با پولی که دارد هزینه جراحی قلب حسن را می پردازد و بعداً به رغم مخالفتهای پدرش، کشور را ترک میکند.مریم که به حسن بی علاقه نیست و پی به صداقت او برده، برای دیدارش به بیمارستان میرود و به او پیشنهاد میکند تا در مغازه پدرش مشغول کار شود. کمی بعد، پدر امیر، در اتومبیل نوار صوتی پیدا می کند که حاوی پیام حسن برای اوست.حسن پدر امیر را مورد انتقاد قرار داده و در نوار خطاب به او میگوید که او هیچگاه سعی نکرد تا پسرش را درک کند و از این نظر او شبیه آدمهایی است با این که حیات دارند، اما حضور یا عدم حضورشان هیچ تأثیری بر اطرافیانشان ندارد و انگار که در کما هستند و سپس تأکید میکند که او از این پس می تواند در خانه شیک و بزرگش با رفتار و اعتقادات خشک خود تنها زندگی کند.