جوانی به نام کامران افشاری طی درگیری با ضربه های چاقو کشته میشود. و رضا خدا مرادی جوان بسیجی که بیش از این هم سابقه درگیری با کامران را داشته، به
... عنوان قاتل دستگیر و زندانی می شود... در دادگاه، رضا تأکید میکند که کامران در نزاع، ضربه اول را به طور اتفاقی به خودش وارد کرده و از آن به بعد به دلیل موجی شدن، به درستی نمیداند چه اتفاقی برای کامران و او افتاده است... تلاش های مادر رضا برای گرفتن رضایت از والدین کامران، بی فایده است. نیلوفر خواهر کامران، که در آلمان پزشک است و در درمان مجروحان جنگی ایران از جمله رضا خدا مرادی نیز سهم داشته است، پس از ورود به ایران ، به تحقیق درباره قتل برادرش میپردازد و درمییابد که کامران به در سالهای اخیر، تبدیل به جوان بی بند و باری شده بود و حتی مسبب مرگ دختری به نام شیوا است که مورد هتک حرمت او نیز واقع و رها شده بود و دخترک هم از ترس بی آبرویی دست به خودکشی زده است. نیلوفر در ادامه پیگیری هایش متوجه می شود که یک بار کامران با کمک دو دوستش فریبا و حشمت تظاهر به ربوده شدن خود کرده تا بتواند برای تأمین هزینه ولخرجی هایش مبالغی از پدرش اخاذی کند. اصغر و قاضی پرونده، که از دوستان بسیجی رضا هستند، در تحقیقات خود به فریبا و حشمت مظنون می شوند، لذا آنها را زیر نظر می گیرند. حشمت که به فریبا علاقه دارد، اصرار میکند تا با او به خارج مهاجرت کند، اما فریبا که کامران را دوست دارد موافق این امر نیست و وقتی اختلاف شان بالا میگیرد، فریبا تهدید می کند که او را به عنوان قاتل کامران لو خواهد داد. و حشمت فریبا را بر سر مزار کامران، از پای در می آورد و اصغر که آنها را تعقیب می کرده، حشمت را زندانی و تحویل قانون میدهد. اما رضا که ترکش در سر دارد، در آستانه رفع اتهام و آزادی اش، براثر حرکت ترکش در سرش جان میدهد و نیلوفرتنها بر مزار اوست که بالاخره از علاقه اش به او میگوید...
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
جوانی به نام کامران افشاری طی درگیری با ضربه های چاقو کشته میشود. و رضا خدا مرادی جوان بسیجی که بیش از این هم سابقه درگیری با کامران را داشته، به عنوان قاتل دستگیر و زندانی می شود... در دادگاه، رضا تأکید میکند که کامران در نزاع، ضربه اول را به طور اتفاقی به خودش وارد کرده و از آن به بعد به دلیل موجی شدن، به درستی نمیداند چه اتفاقی برای کامران و او افتاده است... تلاش های مادر رضا برای گرفتن رضایت از والدین کامران، بی فایده است. نیلوفر خواهر کامران، که در آلمان پزشک است و در درمان مجروحان جنگی ایران از جمله رضا خدا مرادی نیز سهم داشته است، پس از ورود به ایران ، به تحقیق درباره قتل برادرش میپردازد و درمییابد که کامران به در سالهای اخیر، تبدیل به جوان بی بند و باری شده بود و حتی مسبب مرگ دختری به نام شیوا است که مورد هتک حرمت او نیز واقع و رها شده بود و دخترک هم از ترس بی آبرویی دست به خودکشی زده است. نیلوفر در ادامه پیگیری هایش متوجه می شود که یک بار کامران با کمک دو دوستش فریبا و حشمت تظاهر به ربوده شدن خود کرده تا بتواند برای تأمین هزینه ولخرجی هایش مبالغی از پدرش اخاذی کند. اصغر و قاضی پرونده، که از دوستان بسیجی رضا هستند، در تحقیقات خود به فریبا و حشمت مظنون می شوند، لذا آنها را زیر نظر می گیرند. حشمت که به فریبا علاقه دارد، اصرار میکند تا با او به خارج مهاجرت کند، اما فریبا که کامران را دوست دارد موافق این امر نیست و وقتی اختلاف شان بالا میگیرد، فریبا تهدید می کند که او را به عنوان قاتل کامران لو خواهد داد. و حشمت فریبا را بر سر مزار کامران، از پای در می آورد و اصغر که آنها را تعقیب می کرده، حشمت را زندانی و تحویل قانون میدهد. اما رضا که ترکش در سر دارد، در آستانه رفع اتهام و آزادی اش، براثر حرکت ترکش در سرش جان میدهد و نیلوفرتنها بر مزار اوست که بالاخره از علاقه اش به او میگوید...