یزدان، رزمنده اسیری كه تركشی در مغز دارد، هنگام فرار تیر می خورد و پایش آسیب می بیند. پروانه كه به یزدان علاقه مند بوده، به گمان مفقودالاثر بودن
... او و با اصرار والدینش، با جوان متمولی به نام فرهاد قرار ازدواج می گذارد. اصرار والدین پروانه به دلیل بیماری قلبی سخت و به ظاهر درمان نشدنی دخترشان است، كه با كمك های مالی فرهاد احتمال بهبود بیشتری خواهد داشت. یزدان كه پدر و مادرش را در جنگ از دست داده و زمان دانشجویی در دانشكده هنر در تهران نزد عمه اش ساكن بوده، بعد از بهبود حالش در بیمارستان با عمه اش تماس می گیرد و به خانه او می آید. او كه دریافته است پروانه در آستانه ازدواج با فرهاد است، نمی خواهد پروانه را ببیند و پروان كه علاقه ای در خود به فرهاد حس نمی كند، از پدرش می خواهد از ازدواج آن دو جلوگیری كند. پروانه ماجرای بیماری خود را كه منجر به عقیم شدنش می شود برای فرهاد تشریح می كند؛ اما فرهاد همچنان مایل به ازدواج با اوست. فرهاد پس از برخورد با یك موتورسوار، با او درگیر می شود و بیماری قلبی پروانه بر اثر هیجان عود می كند. پروانه در خانه بستری می شود و دیگر مایل به دیدن فرهاد نیست. در حالی كه فرهاد گمان می كند یزدان مانع دیدار آن دو شده است، و به همین دلیل با اتومبیلش یزدان و دو دوست موتورسوارش را آزار می دهد. فرهاد سرانجام به خانه پروانه راه پیدا می كند. روبرو شدن او با پروانه، به شدت یافتن مجدد بیماری وی منجر می شود. یزدان به اصرار پروانه به بیمارستان می رود و ملاقات دوباره آنها به ازدواج می انجامد. زوج جوان درحالی به ماه عسل می روند كه نمی دانند تركش در مغز یزدان زودتر به حركت درخواهد آمد، یا این كه قلب پروانه كه با باتری كار می كند زودتر از كار خواهد ایستاد.
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
یزدان، رزمنده اسیری كه تركشی در مغز دارد، هنگام فرار تیر می خورد و پایش آسیب می بیند. پروانه كه به یزدان علاقه مند بوده، به گمان مفقودالاثر بودن او و با اصرار والدینش، با جوان متمولی به نام فرهاد قرار ازدواج می گذارد. اصرار والدین پروانه به دلیل بیماری قلبی سخت و به ظاهر درمان نشدنی دخترشان است، كه با كمك های مالی فرهاد احتمال بهبود بیشتری خواهد داشت. یزدان كه پدر و مادرش را در جنگ از دست داده و زمان دانشجویی در دانشكده هنر در تهران نزد عمه اش ساكن بوده، بعد از بهبود حالش در بیمارستان با عمه اش تماس می گیرد و به خانه او می آید. او كه دریافته است پروانه در آستانه ازدواج با فرهاد است، نمی خواهد پروانه را ببیند و پروان كه علاقه ای در خود به فرهاد حس نمی كند، از پدرش می خواهد از ازدواج آن دو جلوگیری كند. پروانه ماجرای بیماری خود را كه منجر به عقیم شدنش می شود برای فرهاد تشریح می كند؛ اما فرهاد همچنان مایل به ازدواج با اوست. فرهاد پس از برخورد با یك موتورسوار، با او درگیر می شود و بیماری قلبی پروانه بر اثر هیجان عود می كند. پروانه در خانه بستری می شود و دیگر مایل به دیدن فرهاد نیست. در حالی كه فرهاد گمان می كند یزدان مانع دیدار آن دو شده است، و به همین دلیل با اتومبیلش یزدان و دو دوست موتورسوارش را آزار می دهد. فرهاد سرانجام به خانه پروانه راه پیدا می كند. روبرو شدن او با پروانه، به شدت یافتن مجدد بیماری وی منجر می شود. یزدان به اصرار پروانه به بیمارستان می رود و ملاقات دوباره آنها به ازدواج می انجامد. زوج جوان درحالی به ماه عسل می روند كه نمی دانند تركش در مغز یزدان زودتر به حركت درخواهد آمد، یا این كه قلب پروانه كه با باتری كار می كند زودتر از كار خواهد ایستاد.