نادر و دختر عمویش آذر که به هم علاقمند و در صدد ازدواج با یکدیگر هستند براساس نقشه ای که دارند، تاج و شمشیری را که متعلق به جد خانوادگی شان است،
... از موزه سرقت میکنند. اما پدر آذر معتقد است برای تکمیل مجموعه نیاز به حمایل نیز هست... پس نقشه ای تازه باید طراحی شود. محسن، که سال ها در جنگ شرکت داشته و حالا راننده تاکسی است، یک بار مسافری را سوار میکند که سال هاست در جستجوی اوست، نرگس دختر مورد علاقه اش... به همراه نرگس به محله قدیمی، و دیدن مادر او و برادرش سهراب میرود.محسن فاش می کند که بعد از جنگ در کار صادرات و واردات بوده و ورشکسته شده و احتیاج به پول زیادی دارد. سهراب به او پیشنهاد مشارکت در سرقت حمایل را میکند. سهراب، محسن، نادر، آذر، عزت و یک نفر ششم برای سرقت حمایل از موزه، کار خود را آغاز می کنند، اما در میانه کار، عزت و محسن درگیر می شوند و عزت فاش می کند که مأمور مخفی پلیس است. براثر درگیری بین شان، عزت کشته می شود و سهراب نیز با حمایل فرار میکند امّا نهایتاً در خانه اش دستگیر و چون بقیه محکوم به زندان میگردد. بازپرس عاشوری، برای این که از محل مخفیگاه حمایل بااطلاع شود، در چند مرحله و جداگانه، ابتدا آذر و نادر و بعد سهراب را آزاد می کند و آنها را زیر نظر میگیرد. نرگس، که دیگر احساسی به محسن ندارد، نزد آذر میرود و میگوید ناچار از تحصیل پول است و برای این منظور از زندانی شدن نیز هراسی ندارد. محسن بعد از آزادی از زندان در تعقیب نرگس، سعی میکند او را از مخمصه نجات دهد و بدین ترتیب بار دیگر بینشان علاقه برقرار میشود. محل مخفیگاه حمایل نزد محسن، توسط سهراب لو می رود و ایادی نادر برای دست یافتن به حمایل، قصد کشتن محسن را می کنند، در این حال نرگس ربوده می شود. محسن به سهراب کمک می کند تا جان خود را نجات داده و همراه او به مخفیگاه نادر - منزل پدر آذر - می روند. افراد پلیس که در تمامی مدت در تعقیب آنها هستند، خانه را محاصره کرده و در یک درگیری طولانی، تبهکاران کشته شده و پلیس حمایل را به دست می آورد.
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
نادر و دختر عمویش آذر که به هم علاقمند و در صدد ازدواج با یکدیگر هستند براساس نقشه ای که دارند، تاج و شمشیری را که متعلق به جد خانوادگی شان است، از موزه سرقت میکنند. اما پدر آذر معتقد است برای تکمیل مجموعه نیاز به حمایل نیز هست... پس نقشه ای تازه باید طراحی شود. محسن، که سال ها در جنگ شرکت داشته و حالا راننده تاکسی است، یک بار مسافری را سوار میکند که سال هاست در جستجوی اوست، نرگس دختر مورد علاقه اش... به همراه نرگس به محله قدیمی، و دیدن مادر او و برادرش سهراب میرود.محسن فاش می کند که بعد از جنگ در کار صادرات و واردات بوده و ورشکسته شده و احتیاج به پول زیادی دارد. سهراب به او پیشنهاد مشارکت در سرقت حمایل را میکند. سهراب، محسن، نادر، آذر، عزت و یک نفر ششم برای سرقت حمایل از موزه، کار خود را آغاز می کنند، اما در میانه کار، عزت و محسن درگیر می شوند و عزت فاش می کند که مأمور مخفی پلیس است. براثر درگیری بین شان، عزت کشته می شود و سهراب نیز با حمایل فرار میکند امّا نهایتاً در خانه اش دستگیر و چون بقیه محکوم به زندان میگردد. بازپرس عاشوری، برای این که از محل مخفیگاه حمایل بااطلاع شود، در چند مرحله و جداگانه، ابتدا آذر و نادر و بعد سهراب را آزاد می کند و آنها را زیر نظر میگیرد. نرگس، که دیگر احساسی به محسن ندارد، نزد آذر میرود و میگوید ناچار از تحصیل پول است و برای این منظور از زندانی شدن نیز هراسی ندارد. محسن بعد از آزادی از زندان در تعقیب نرگس، سعی میکند او را از مخمصه نجات دهد و بدین ترتیب بار دیگر بینشان علاقه برقرار میشود. محل مخفیگاه حمایل نزد محسن، توسط سهراب لو می رود و ایادی نادر برای دست یافتن به حمایل، قصد کشتن محسن را می کنند، در این حال نرگس ربوده می شود. محسن به سهراب کمک می کند تا جان خود را نجات داده و همراه او به مخفیگاه نادر - منزل پدر آذر - می روند. افراد پلیس که در تمامی مدت در تعقیب آنها هستند، خانه را محاصره کرده و در یک درگیری طولانی، تبهکاران کشته شده و پلیس حمایل را به دست می آورد.