پیمان مقدم، پس از آزادی از زندان یک سره به خانه اش میرود، امّا خانه خالی است و از همسرش مونس و دختر کوچکشان اثری وجود ندارد... پیمان که به شدت
... ناراحت و پریشان شده است، از ستار هم زندانی خود -که به اتفاق از زندان آزاد شده اند - استمداد می کند. ستار اولین کاری که میتواند برای او انجام دهد، کمک مالی است و بعد هم تهیه لوازم و اثاثیه برای خانه اش، و چون پشنوانه ی مالی ندارد همه آنها را برایش میدزد. اما مشکل پیمان، یافتن مونس است.او با یاری دختری از خویشاوندانش به نام زیبا که در گذشته به پیمان علاقه مند بوده، در می یابد که مونس به عقد مرد ثروتمندی به نام پرویز بارگاهی درآمده است، تحقیقات بیشتر پیمان نشان می دهد که پرویز با دسیسه و پاپوش درست کردن برای او، گرفتاری و زندانی شدنش را موجب شده است و زمانی که پیمان زندانی بوده، او بطور مرتب مونس را ترغیب به ازدواج با خود کرده است .این در شرایطی که بارگاهی، خود همسری به نام ليلا دارد.پیمان، که تمامی هدفش مونس و شوهر تازه اش شده، گذشته از کمکهای ستار و زیبا، از یاری های همسر اول بارگاهی - لیلا - نیز برخوردار می شود، لیلا به پیمان در دستیابی مدارکی بر علیه بارگاهی، کمک میکند.خواسته پیمان پس گرفتن زن و بچه اش است، پس با آنها ملاقات میکند اما بارگاهی با تهدید و ارعاب مونس، سعی میکند او را از این کار باز دارد و اعتراض های مونس هم سودی ندارد. در همین اثنا سلامتی مونس دستخوش بحران می شود و مونس ناگهان درمی یابد که گرفتار سرطان شده و از عمرش چند صباحی بیش، باقی نمانده است.بارگاهی که از خیانت لیلا نسبت به خود آگاه شده، او را به کارخانه اش کشانده و قصد از بین بردنش را میکند که پیمان سر بزنگاه رسیده و لیلا را نجات داده و بارگاهی را به شدت مصدوم و سپس می گریزد. در پارک، مونس و دخترشان از یک سو و زیبا از سوی دیگر به سویش می آیند. پیمان دخترش را پس گرفته و زیبا را برمیگزیند.مونس، غمگین و ناامید، دور می شود.
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
پیمان مقدم، پس از آزادی از زندان یک سره به خانه اش میرود، امّا خانه خالی است و از همسرش مونس و دختر کوچکشان اثری وجود ندارد... پیمان که به شدت ناراحت و پریشان شده است، از ستار هم زندانی خود -که به اتفاق از زندان آزاد شده اند - استمداد می کند. ستار اولین کاری که میتواند برای او انجام دهد، کمک مالی است و بعد هم تهیه لوازم و اثاثیه برای خانه اش، و چون پشنوانه ی مالی ندارد همه آنها را برایش میدزد. اما مشکل پیمان، یافتن مونس است.او با یاری دختری از خویشاوندانش به نام زیبا که در گذشته به پیمان علاقه مند بوده، در می یابد که مونس به عقد مرد ثروتمندی به نام پرویز بارگاهی درآمده است، تحقیقات بیشتر پیمان نشان می دهد که پرویز با دسیسه و پاپوش درست کردن برای او، گرفتاری و زندانی شدنش را موجب شده است و زمانی که پیمان زندانی بوده، او بطور مرتب مونس را ترغیب به ازدواج با خود کرده است .این در شرایطی که بارگاهی، خود همسری به نام ليلا دارد.پیمان، که تمامی هدفش مونس و شوهر تازه اش شده، گذشته از کمکهای ستار و زیبا، از یاری های همسر اول بارگاهی - لیلا - نیز برخوردار می شود، لیلا به پیمان در دستیابی مدارکی بر علیه بارگاهی، کمک میکند.خواسته پیمان پس گرفتن زن و بچه اش است، پس با آنها ملاقات میکند اما بارگاهی با تهدید و ارعاب مونس، سعی میکند او را از این کار باز دارد و اعتراض های مونس هم سودی ندارد. در همین اثنا سلامتی مونس دستخوش بحران می شود و مونس ناگهان درمی یابد که گرفتار سرطان شده و از عمرش چند صباحی بیش، باقی نمانده است.بارگاهی که از خیانت لیلا نسبت به خود آگاه شده، او را به کارخانه اش کشانده و قصد از بین بردنش را میکند که پیمان سر بزنگاه رسیده و لیلا را نجات داده و بارگاهی را به شدت مصدوم و سپس می گریزد. در پارک، مونس و دخترشان از یک سو و زیبا از سوی دیگر به سویش می آیند. پیمان دخترش را پس گرفته و زیبا را برمیگزیند.مونس، غمگین و ناامید، دور می شود.