روزی مقدم کارگردان سینما با مراجعه به بانک، هرچه پول در حسابش دارد، میگیرد و سپس به یکی از بیمارستانهای روانی می رود و با مراجعه به حسابداری
... بیمارستان از مسئول حسابداری میپرسد با این پول یک بیمار اسکیزوفرنی را برای چه مدت نگهداری می کنید؟ حسابدار پاسخ می دهد: سه ماه - مقدم میگوید :پرونده تشکیل دهید، حسابدار میپرسد: بیمار کیست؟ مقدم پاسخ میدهد: خودم. مقدم در حالی که مورد معالجه قرار دارد، روزهای گذشته اش را مرور می کند و به خاطر می آورد در حالی که هشت سال فیلمی نساخته بود با آخرین فیلمنامه اش، قول مساعد تهیه کننده ای را برای تولید فیلمش به دست می آورد، اما در عمل با نظر تهیه کننده ناچار می شود تا بخش هایی از آن را تغییر دهد. مقدم که به فکر مشکلات شخصی و تأمین پول اجاره خانه اش است، هیچ مخالفتی با تغییرات تحمیلی نمیکند. بعدا تهیه کننده که متوجه شده، فیلمنامه مقدم سه اپیزودی است، چون دریافتش اینست که بخش دوم متأثر از زندگی کارگردان است، از او میخواهد خودش آن نقش را بازی کند. تهیه کننده درباره اپیزود سوم هم نظر میدهد که بازیگران این قسمت خیلی زیادند و بهتر است بیشترشان حذف شوند و در نهایت هم پیشنهاد میدهد که آریا را که یک قهرمان ورزشهای رزمی و اکشن کار است وارد قصه کند و او به عنوان محافظ، قهرمان فیلم را به حافظیه شیراز برساند. در میانه راه هم قرار می شود گروه های اوباش به آنها حمله کنند و آریا با اسلحه در برابرشان مقاومت کند. مقدم که از این همه تغییر در فیلمنامه اش و دخالت تهیه کننده آشفته شده، با او به بحث می پردازد و نهایتاً فیلمنامه مقدم توسط تهیه کننده از پنجره به بیرون پرتاب میشود. مقدم که سعی میکند کاغذهای فیلمنامه اش را جمع کند، از پنجره به بیرون میرود و در یک صحنه خیالی، در حالی که لباس تیمارستان را بر تن دارد، در آسمان به پرواز درمی آید در حالی که موسیقی شادی نواخته میشود ،دیوانه ها پایکوبی میکنند .مقدم نیز خوشحال است .جالب این که بین دیوانه ها دختر مورد علاقه اش سوسن هم هست که شادمانه میخندد.
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
Mohammad Hossein Zavvar Ka'beh محمد حسین زوار کعبه
Niloufar Sajadi نیلوفر سجادی
Mohammadreza Bagheri محمدرضا باقری
Mehdi Aroom مهدی آروم
خلاصه داستان
درباره عشق فیلم
روزی مقدم کارگردان سینما با مراجعه به بانک، هرچه پول در حسابش دارد، میگیرد و سپس به یکی از بیمارستانهای روانی می رود و با مراجعه به حسابداری بیمارستان از مسئول حسابداری میپرسد با این پول یک بیمار اسکیزوفرنی را برای چه مدت نگهداری می کنید؟ حسابدار پاسخ می دهد: سه ماه - مقدم میگوید :پرونده تشکیل دهید، حسابدار میپرسد: بیمار کیست؟ مقدم پاسخ میدهد: خودم. مقدم در حالی که مورد معالجه قرار دارد، روزهای گذشته اش را مرور می کند و به خاطر می آورد در حالی که هشت سال فیلمی نساخته بود با آخرین فیلمنامه اش، قول مساعد تهیه کننده ای را برای تولید فیلمش به دست می آورد، اما در عمل با نظر تهیه کننده ناچار می شود تا بخش هایی از آن را تغییر دهد. مقدم که به فکر مشکلات شخصی و تأمین پول اجاره خانه اش است، هیچ مخالفتی با تغییرات تحمیلی نمیکند. بعدا تهیه کننده که متوجه شده، فیلمنامه مقدم سه اپیزودی است، چون دریافتش اینست که بخش دوم متأثر از زندگی کارگردان است، از او میخواهد خودش آن نقش را بازی کند. تهیه کننده درباره اپیزود سوم هم نظر میدهد که بازیگران این قسمت خیلی زیادند و بهتر است بیشترشان حذف شوند و در نهایت هم پیشنهاد میدهد که آریا را که یک قهرمان ورزشهای رزمی و اکشن کار است وارد قصه کند و او به عنوان محافظ، قهرمان فیلم را به حافظیه شیراز برساند. در میانه راه هم قرار می شود گروه های اوباش به آنها حمله کنند و آریا با اسلحه در برابرشان مقاومت کند. مقدم که از این همه تغییر در فیلمنامه اش و دخالت تهیه کننده آشفته شده، با او به بحث می پردازد و نهایتاً فیلمنامه مقدم توسط تهیه کننده از پنجره به بیرون پرتاب میشود. مقدم که سعی میکند کاغذهای فیلمنامه اش را جمع کند، از پنجره به بیرون میرود و در یک صحنه خیالی، در حالی که لباس تیمارستان را بر تن دارد، در آسمان به پرواز درمی آید در حالی که موسیقی شادی نواخته میشود ،دیوانه ها پایکوبی میکنند .مقدم نیز خوشحال است .جالب این که بین دیوانه ها دختر مورد علاقه اش سوسن هم هست که شادمانه میخندد.