سال های دور، در یک بیمارستان، دو نوزاد همزمان متولد می شوند. پسرکی با نام فرهاد که پسرعموی نوزاد اول است اما با نوزاد دوم عکس یادگاری می گیرد.
... بیست سال بعد، فرهاد، حالا جوان شایسته ای است و قرار است با لیلی (نوزاد اول) ازدواج کند. اما فرهاد مایل به ازدواج با دخترعمویش نیست، او دلبسته فروشنده بیوه ای در فروشگاه رفاه است. اما شیرین که ماجرای علاقه لیلی به فرهاد را میداند، این پیشنهاد را نمیپذیرد.فرهاد، حقیقت احساس خود را با لیلی در میان میگذارد و لیلی علیرغم علاقه ای که به او دارد، خود را کنار میکشد، امّا پدر قلدر فرهاد، حاضر به پذیرش موقعیت پیش آمده نیست و همچنان اصرار دارد که فرهاد باید با لیلی ازدواج کند و نهایتا فرهاد را از خانه بیرون و او را از ارث محروم و مغازه اش را هم پس میگیرد. فرهاد چندی بعد تصادف میکند و چون احوال پریشانی دارد، او را به تیمارستان تحویل میدهند.فرهاد وقتی کمی احوال خود را باز می یابد، منبع آب تیمارستان را که مدتهاست خراب است، تعمیر میکند و در این شرایط به هیچ ترتیبی حاضر به حرف زدن با افراد خانواده اش نیست. لیلی که نگران احوال اوست به دیدار شیرین می رود و از او خواستار نجات زندگی فرهاد می شود. شیرین می پذیرد و روز بعد با عکسی از فرهاد، که بر بالای گهواره او ایستاده به دیدارش در تیمارستان میرود.
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
سال های دور، در یک بیمارستان، دو نوزاد همزمان متولد می شوند. پسرکی با نام فرهاد که پسرعموی نوزاد اول است اما با نوزاد دوم عکس یادگاری می گیرد. بیست سال بعد، فرهاد، حالا جوان شایسته ای است و قرار است با لیلی (نوزاد اول) ازدواج کند. اما فرهاد مایل به ازدواج با دخترعمویش نیست، او دلبسته فروشنده بیوه ای در فروشگاه رفاه است. اما شیرین که ماجرای علاقه لیلی به فرهاد را میداند، این پیشنهاد را نمیپذیرد.فرهاد، حقیقت احساس خود را با لیلی در میان میگذارد و لیلی علیرغم علاقه ای که به او دارد، خود را کنار میکشد، امّا پدر قلدر فرهاد، حاضر به پذیرش موقعیت پیش آمده نیست و همچنان اصرار دارد که فرهاد باید با لیلی ازدواج کند و نهایتا فرهاد را از خانه بیرون و او را از ارث محروم و مغازه اش را هم پس میگیرد. فرهاد چندی بعد تصادف میکند و چون احوال پریشانی دارد، او را به تیمارستان تحویل میدهند.فرهاد وقتی کمی احوال خود را باز می یابد، منبع آب تیمارستان را که مدتهاست خراب است، تعمیر میکند و در این شرایط به هیچ ترتیبی حاضر به حرف زدن با افراد خانواده اش نیست. لیلی که نگران احوال اوست به دیدار شیرین می رود و از او خواستار نجات زندگی فرهاد می شود. شیرین می پذیرد و روز بعد با عکسی از فرهاد، که بر بالای گهواره او ایستاده به دیدارش در تیمارستان میرود.