دکتر عالم متخصص برجسته مغز و اعصاب، پس از سال ها زندگی در خارج و جدایی از همسر فرنگی اش، با پسرش سامان به ایران بازمیگردد اما او آنچنان غرق در
... روابط کاری و اجتماعی خویش است که به کلی سامان را فراموش کرده است. او حتی متوجه نیست که پسرش، حالا جوانی کامل است، چه تقریباً تمامی جشن های سالروز تولد او را، از جمله آخرینش را که شب قبل بوده، از دست داده است در حالی که سامان امیدوارانه او را انتظار می کشید تا هدیه اش را که قرار بود تلسکوپی باشد، دریافت کند که با آن بتواند در مسابقه رصد ستارگان با دانشجویان اصفهانی، تبریزی و تهرانی رقابت کند.روز بعد، یک خبر، دکتر عالم را به کلی از مسیر و روند کاری و اجتماعی معمولش دور می کند، او که متوجه شده ، سردردهای پسرش به دلیل عارضه تومور مغزی است، نمیتواند از تمامی بی توجهی که درگذشته نسبت به فرزندش روا داشته، خود را ببخشد. وقتی تلفن همراه سامان، پاسخ نمی دهد، او از طریق نامزدش - نگین - رد او را در محلی در دل کویر، و به زعم سامان در آغوش انبوهی از ستارگان، به رصد آنها مشغول است میگیرد و با رها کردن موقعیتهای حرفه ای اش، با کوله پشتی که پسرش به جای گذارده و تلسکوپی که هدیه تولدش بوده، از میان کویر میگذرد تا به فرزندش نزدیك شود. در حالی که سامان رفته رفته، از حالت عادی خارج شده و سلامتی اش کاملاً در خطر است.دکتر عالم در اشتیاق دیدار فرزند، درگذر از کویر، به سیر و سلوکی عارفانه میرسد...
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
دکتر عالم متخصص برجسته مغز و اعصاب، پس از سال ها زندگی در خارج و جدایی از همسر فرنگی اش، با پسرش سامان به ایران بازمیگردد اما او آنچنان غرق در روابط کاری و اجتماعی خویش است که به کلی سامان را فراموش کرده است. او حتی متوجه نیست که پسرش، حالا جوانی کامل است، چه تقریباً تمامی جشن های سالروز تولد او را، از جمله آخرینش را که شب قبل بوده، از دست داده است در حالی که سامان امیدوارانه او را انتظار می کشید تا هدیه اش را که قرار بود تلسکوپی باشد، دریافت کند که با آن بتواند در مسابقه رصد ستارگان با دانشجویان اصفهانی، تبریزی و تهرانی رقابت کند.روز بعد، یک خبر، دکتر عالم را به کلی از مسیر و روند کاری و اجتماعی معمولش دور می کند، او که متوجه شده ، سردردهای پسرش به دلیل عارضه تومور مغزی است، نمیتواند از تمامی بی توجهی که درگذشته نسبت به فرزندش روا داشته، خود را ببخشد. وقتی تلفن همراه سامان، پاسخ نمی دهد، او از طریق نامزدش - نگین - رد او را در محلی در دل کویر، و به زعم سامان در آغوش انبوهی از ستارگان، به رصد آنها مشغول است میگیرد و با رها کردن موقعیتهای حرفه ای اش، با کوله پشتی که پسرش به جای گذارده و تلسکوپی که هدیه تولدش بوده، از میان کویر میگذرد تا به فرزندش نزدیك شود. در حالی که سامان رفته رفته، از حالت عادی خارج شده و سلامتی اش کاملاً در خطر است.دکتر عالم در اشتیاق دیدار فرزند، درگذر از کویر، به سیر و سلوکی عارفانه میرسد...