عباس معروف به «عباسآقا چاخان» یک شاگرد راننده بیکس و کار است که لکنت زبان دارد و دائماً چاخان به هم می بافد. یک شب به طور اتفاقی با بنفشه آشنا
... می شود که در جست و جوی رؤیاهایش سر از محله ای بدنام درآورده، اما همچنان در صدد این است که خودش را از آنجا خلاص کند و یک چاردیواری داشته باشد. عباس به بنفشه قول می دهد که کمکاش کند و بنفشه که گول حرف های عباس را خورده، تصور می کند با یک آدم پولدار و با اصل و نصب آشنا شده. بعد از اینکه بنفشه می فهمد عباس به خاطر بدهی ناچیزی به زندان افتاده، با قرض گرفتن از باج خوری به نام محمد، معروف به «ممد دشنه»، عباس را آزاد می کند. در زندان، عباس با فردی همسلول می شود که ادعا می کند به دلیل خیانت شریکاش به زندان افتاده، قرار می شود که عباس پس از آزادی برود سراغ برادر او و ازش بخواهد که سهم طلب برادر را از شریک نامردش بگیرد. عباس این کار را می کند اما برادر دوستاش روش زندگی خود را تغییر داده و با زن و بچههایش خوش است. عباس پس از درگیری با ممد دشنه و برای تأمین نظر بنفشه به قصد پس گرفتن پول همبند سابق عازم جنوب می شود. طی یک درگیری خونین و بعد از گرفتن پول می فهمد که خائن اصلی، هم سلولی او بوده و نه کسی که به خاطرش به جنوب آمده است. عباس با پول برمی گردد و بنفشه را به خانه ای که برایش گرفته می برد، غافل از اینکه ممد دشنه در کمین آنهاست. سرانجام عباس با ممد درگیر می شود و او را در حوض همان خانه خفه می کند و خودش با دشنهی ممد زخمی می شود. عباس به جرم قتل به زندان می افتد و بنفشه بیرون زندان منتظر اوست. در پایان عباس را می بینیم که از زندان آزاد شده ولی همچنان دارد چاخان می کند.
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
عباس معروف به «عباسآقا چاخان» یک شاگرد راننده بیکس و کار است که لکنت زبان دارد و دائماً چاخان به هم می بافد. یک شب به طور اتفاقی با بنفشه آشنا می شود که در جست و جوی رؤیاهایش سر از محله ای بدنام درآورده، اما همچنان در صدد این است که خودش را از آنجا خلاص کند و یک چاردیواری داشته باشد. عباس به بنفشه قول می دهد که کمکاش کند و بنفشه که گول حرف های عباس را خورده، تصور می کند با یک آدم پولدار و با اصل و نصب آشنا شده. بعد از اینکه بنفشه می فهمد عباس به خاطر بدهی ناچیزی به زندان افتاده، با قرض گرفتن از باج خوری به نام محمد، معروف به «ممد دشنه»، عباس را آزاد می کند. در زندان، عباس با فردی همسلول می شود که ادعا می کند به دلیل خیانت شریکاش به زندان افتاده، قرار می شود که عباس پس از آزادی برود سراغ برادر او و ازش بخواهد که سهم طلب برادر را از شریک نامردش بگیرد. عباس این کار را می کند اما برادر دوستاش روش زندگی خود را تغییر داده و با زن و بچههایش خوش است. عباس پس از درگیری با ممد دشنه و برای تأمین نظر بنفشه به قصد پس گرفتن پول همبند سابق عازم جنوب می شود. طی یک درگیری خونین و بعد از گرفتن پول می فهمد که خائن اصلی، هم سلولی او بوده و نه کسی که به خاطرش به جنوب آمده است. عباس با پول برمی گردد و بنفشه را به خانه ای که برایش گرفته می برد، غافل از اینکه ممد دشنه در کمین آنهاست. سرانجام عباس با ممد درگیر می شود و او را در حوض همان خانه خفه می کند و خودش با دشنهی ممد زخمی می شود. عباس به جرم قتل به زندان می افتد و بنفشه بیرون زندان منتظر اوست. در پایان عباس را می بینیم که از زندان آزاد شده ولی همچنان دارد چاخان می کند.