جهانگیر دولتمند را به سلول می اندازند و گلنار زن خون آشام، او را زیر نظر دارد. سرگذشت جهانگیر مرور می شود: او به نیشابور پیش دوستش بهرام می رود و
... با مش رمضان و دخترش گلنار آشنا می شود. بهرام می گوید گلنار با اجنه رابطه دارد و جهانگیر چشمش به دنبال او نباشد. جهانگیر گلنار را در آرامگاه خیام ملاقات می كند و موقع ترك نیشابور به او وعده می دهد كه ماه بعد او را از پدرش خواستگاری خواهد كرد. جهانگیر در یك مجلس مهمانی به خانم ضمیران دل می بندد و شوهر زن را به عنوان مأموریت به آبادان می فرستد. جهانگیر نامه ای از بهرام دریافت می كند كه در آن به ماجرای او و گلنار و خون آشام بودن گلنار اشاره شده است. جهانگیر از هوش می رود و پس از به هوش آمدن راننده اش نوروز را بالای سر خود می بیند با نامه ای كه در آن نوشته شده خانم ضمیران كشته شده و جهانگیر مسبب قتل اوست. مأموران پلیس جهانگیر را دستگیر می كنند. پس از مرور این سرگذشت جهانگیر، در سلول، با دو زن خون آشام رو به رو می شود و از هوش می رود. وقتی او در بیمارستان به هوش می آید گلنار به جهانگیر می گوید كه پس از رفتن او از نیشابور به توصیه ی بهرام تحصیل كرده و نقشه ی متنبه كردن او را به كمك بهرام و بردارش نوروز كشیده اند. جهانگیر به گلنار قول می دهد كه زندگی جدیدی را در كنار هم آغاز خواهند كرد.
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
جهانگیر دولتمند را به سلول می اندازند و گلنار زن خون آشام، او را زیر نظر دارد. سرگذشت جهانگیر مرور می شود: او به نیشابور پیش دوستش بهرام می رود و با مش رمضان و دخترش گلنار آشنا می شود. بهرام می گوید گلنار با اجنه رابطه دارد و جهانگیر چشمش به دنبال او نباشد. جهانگیر گلنار را در آرامگاه خیام ملاقات می كند و موقع ترك نیشابور به او وعده می دهد كه ماه بعد او را از پدرش خواستگاری خواهد كرد. جهانگیر در یك مجلس مهمانی به خانم ضمیران دل می بندد و شوهر زن را به عنوان مأموریت به آبادان می فرستد. جهانگیر نامه ای از بهرام دریافت می كند كه در آن به ماجرای او و گلنار و خون آشام بودن گلنار اشاره شده است. جهانگیر از هوش می رود و پس از به هوش آمدن راننده اش نوروز را بالای سر خود می بیند با نامه ای كه در آن نوشته شده خانم ضمیران كشته شده و جهانگیر مسبب قتل اوست. مأموران پلیس جهانگیر را دستگیر می كنند. پس از مرور این سرگذشت جهانگیر، در سلول، با دو زن خون آشام رو به رو می شود و از هوش می رود. وقتی او در بیمارستان به هوش می آید گلنار به جهانگیر می گوید كه پس از رفتن او از نیشابور به توصیه ی بهرام تحصیل كرده و نقشه ی متنبه كردن او را به كمك بهرام و بردارش نوروز كشیده اند. جهانگیر به گلنار قول می دهد كه زندگی جدیدی را در كنار هم آغاز خواهند كرد.