فرشته بعد از اینکه همسرش سعید را در یک سانحه تصادف از دست می دهد، ناچار از پذیرش حضانت دو فرزندش توسط حاج صفدر پدرشوهر سنتی، متعصب، مقتدر،
... بانفوذ، سخت گیر و ثروتمندش است. فرشته فقط یک روز در هفته اجازه دارد با فرزندانش که در خانه ی حاج صفدر اقامت دارند دیدار کند مگر آن که با مجید، برادر شوهرش ازدواج کند در آن صورت فرزندانش را میتواند نزد خود نگهداری کند. شرطی که فرشته نمی پذیرد و تا پیدا کردن راهی، فعلاً به دیدار محدود فرزندانش رضایت میدهد، اما در یکی از همین روزها، پسر فرشته به او میگوید که حاج صفدر قصد دارد تا آنها را به اصفهان پیش عمه شان بفرستد، فرشته، حالا باید تصمیمی جدی اتخاذ کند. فرشته در دیدار دوره ای ماهانه اش با دوستان، مشکلش را با آنها در میان گذارده و با همفکری ایشان تصمیم به فرار با بچه هایش به دبی میکند. او ابتدا با کمک دوستش ترانه با بچه ها به ویلای برادر او در ساوه میرود. حاج صفدر که از غیبت فرشته و نوه هایش مطلع شده، در جست و جوی آنها، عکس شان را به راننده کامیونهایش میدهد و بالاخره رد آنها را می یابد. اما فرشته با بچه هایش از ساوه به شیراز و سپس از آنجا به بوشهر می گریزد تا از طریق دریا به آن سوی آب برود. اما ناخدایی که باید آنها را ببرد، در سفر است. حاج صفدر مخفیگاه فرشته را پیدا کرده و سرانجام آنها را گرفتار میکند. فرشته بازداشت می شود. مجید پسر حاج صفدر که جوان متین و آرامی است به پدرش به جهت نوع رفتارش با فرشته اعتراض میکند و با ناراحتی میپرسد که اگر او هم ازدواج کرد و مُرد آیا با همسر و فرزندانش همین گونه رفتار خواهد شد؟ حاج صفدر که به خود آمده، به سراغ فرشته میرود و اعلام میکند که به او اجازه خواهد داد تا به خانه برگشته و از بچه هایش مراقبت کند اما. اما هنوز یک شرط هست .
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
فرشته بعد از اینکه همسرش سعید را در یک سانحه تصادف از دست می دهد، ناچار از پذیرش حضانت دو فرزندش توسط حاج صفدر پدرشوهر سنتی، متعصب، مقتدر، بانفوذ، سخت گیر و ثروتمندش است. فرشته فقط یک روز در هفته اجازه دارد با فرزندانش که در خانه ی حاج صفدر اقامت دارند دیدار کند مگر آن که با مجید، برادر شوهرش ازدواج کند در آن صورت فرزندانش را میتواند نزد خود نگهداری کند. شرطی که فرشته نمی پذیرد و تا پیدا کردن راهی، فعلاً به دیدار محدود فرزندانش رضایت میدهد، اما در یکی از همین روزها، پسر فرشته به او میگوید که حاج صفدر قصد دارد تا آنها را به اصفهان پیش عمه شان بفرستد، فرشته، حالا باید تصمیمی جدی اتخاذ کند. فرشته در دیدار دوره ای ماهانه اش با دوستان، مشکلش را با آنها در میان گذارده و با همفکری ایشان تصمیم به فرار با بچه هایش به دبی میکند. او ابتدا با کمک دوستش ترانه با بچه ها به ویلای برادر او در ساوه میرود. حاج صفدر که از غیبت فرشته و نوه هایش مطلع شده، در جست و جوی آنها، عکس شان را به راننده کامیونهایش میدهد و بالاخره رد آنها را می یابد. اما فرشته با بچه هایش از ساوه به شیراز و سپس از آنجا به بوشهر می گریزد تا از طریق دریا به آن سوی آب برود. اما ناخدایی که باید آنها را ببرد، در سفر است. حاج صفدر مخفیگاه فرشته را پیدا کرده و سرانجام آنها را گرفتار میکند. فرشته بازداشت می شود. مجید پسر حاج صفدر که جوان متین و آرامی است به پدرش به جهت نوع رفتارش با فرشته اعتراض میکند و با ناراحتی میپرسد که اگر او هم ازدواج کرد و مُرد آیا با همسر و فرزندانش همین گونه رفتار خواهد شد؟ حاج صفدر که به خود آمده، به سراغ فرشته میرود و اعلام میکند که به او اجازه خواهد داد تا به خانه برگشته و از بچه هایش مراقبت کند اما. اما هنوز یک شرط هست .