حامد، که پیش از این مهندس پرواز بوده، چندی است که از کارش بیکار شده است. به اصرار بسیار همسرش مهناز، سرانجام حامد راضی میشود او و دخترش نازی را
... به آلمان بفرستد. عزیز خانم، مادر حامد، پسرش را به این جهت سرزنش می کند، ضمن این که به طور مستمر اصرار دارد که او تنها نماند و با کمک دایی اش، سعی خود را برای بازگشت مجدد به حرفه اش، به کار گیرد.اما حامد، خیلی سرحال نیست و همچنان ترجیح میدهد در انزوا بماند و تنها دلخوشی اش، تماس تلفنی همسرش مهناز و دخترش نازی است.اما یک بار که مهناز در آن سوی خط تلفن به او میگوید برای اخذ ویزای پناهندگی، ناچار به اقامت در اردوگاه پناهندگان شده و شرایطی نامساعد و دشوار دارد، حامد به شدت عصبانی شده و از مهناز میخواهد که هرچه زودتر همراه نازی به ایران بازگردد. اما مهناز سرسختانه بر اقامت در آلمان پافشاری می کند و حاضر به پذیرش درخواست شوهرش حامد نيست. مدتی بعد حامد وکالت نامه درخواست طلاق همسرش را دریافت میکند و او که به شدت منزوی و افسرده شده، دل شکسته تر و پریشان تر از همیشه، سعی میکند تا خود را بازیابد و حالا که دیگر کسی تقریباً با او در تماس نیست از طریق گفت و گوی تلفنی با همسایه روبه روی خانه اش، خانم پریا کمی از فشار روحی فراوان خود می کاهد. دایی حامد، با او تماس گرفته و اطلاع میدهد که حال عزیز خانم، مادرش، رو به وخامت گذاشته است و اعلام میکند که حاضر است برای دیدن او، همراه حامد به شهرستان محل سکونت مادر برود. حامد می پذیرد امّا پیش از سفر، پریا با یک دسته گل به دیدن او می آید. حامد کلید خانه را به او داده و میرود و پریا به خانه ای پا می گذارد که مدتهاست در غیاب زن، غبار غم و مفارقت گرفته است...
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
حامد، که پیش از این مهندس پرواز بوده، چندی است که از کارش بیکار شده است. به اصرار بسیار همسرش مهناز، سرانجام حامد راضی میشود او و دخترش نازی را به آلمان بفرستد. عزیز خانم، مادر حامد، پسرش را به این جهت سرزنش می کند، ضمن این که به طور مستمر اصرار دارد که او تنها نماند و با کمک دایی اش، سعی خود را برای بازگشت مجدد به حرفه اش، به کار گیرد.اما حامد، خیلی سرحال نیست و همچنان ترجیح میدهد در انزوا بماند و تنها دلخوشی اش، تماس تلفنی همسرش مهناز و دخترش نازی است.اما یک بار که مهناز در آن سوی خط تلفن به او میگوید برای اخذ ویزای پناهندگی، ناچار به اقامت در اردوگاه پناهندگان شده و شرایطی نامساعد و دشوار دارد، حامد به شدت عصبانی شده و از مهناز میخواهد که هرچه زودتر همراه نازی به ایران بازگردد. اما مهناز سرسختانه بر اقامت در آلمان پافشاری می کند و حاضر به پذیرش درخواست شوهرش حامد نيست. مدتی بعد حامد وکالت نامه درخواست طلاق همسرش را دریافت میکند و او که به شدت منزوی و افسرده شده، دل شکسته تر و پریشان تر از همیشه، سعی میکند تا خود را بازیابد و حالا که دیگر کسی تقریباً با او در تماس نیست از طریق گفت و گوی تلفنی با همسایه روبه روی خانه اش، خانم پریا کمی از فشار روحی فراوان خود می کاهد. دایی حامد، با او تماس گرفته و اطلاع میدهد که حال عزیز خانم، مادرش، رو به وخامت گذاشته است و اعلام میکند که حاضر است برای دیدن او، همراه حامد به شهرستان محل سکونت مادر برود. حامد می پذیرد امّا پیش از سفر، پریا با یک دسته گل به دیدن او می آید. حامد کلید خانه را به او داده و میرود و پریا به خانه ای پا می گذارد که مدتهاست در غیاب زن، غبار غم و مفارقت گرفته است...