رحمان که ظاهراً سرراهی است اما به واقع فرزند نذر است و مادرش گوهر با توسل به امام زمان (عج)، به یک ناممکن، تولد فرزندش دست یافته است. حالا رحمان،
... هر سال در نیمه شعبان، برای ادای نذر ده ساله اش که امسال آخرین سال آن است،راهی زیارتگاه - قدمگاه - می شود. رحمان در آخرین مرتبه زیارتش، خوابی می بیند که زندگی او را دگرگون می کند. او باور دارد که پدر و مادرش را میتواند بیابد. اهالی روستا، با دیدن رحمان و شنیدن حرف هایش، عصبانی شده، و ضمن تمسخرش، سعی میکنند تا او را برای انجام کامل نذرش به زیارتگاه برگردانند ایوب جوان روستایی بعد از پیگیری هایش، پی به راز رحمان می برد. اهالی روستا که به گوهر مادر رحمان در مورد تولد نوزادش، اینکه او حرامزاده است، گمان بد داشته اند لذا او را مورد ضرب و شتم قرار داده و به قتل رسانده اند.رحمان پی به این راز می برد، اهالی روستا نیز به حقیقت امر - که تهمت به گوهر درست نبود - آگاه شده و به خاطر گناه شان دچار عذاب وجدان می شوند... در این حال رحمان در می یابد که حنانه دختر مورد علاقه اش در شب نیمه شعبان قرار است به عقد جوان دیگری در آید، او بی ریا و بدون ناراحتی در جشن ازدواج او و بعد در جشن نیمه شعبان شرکت کرده و خود علم امام زمان را دور می گرداند... اهالی روستا که شادمان از بخشیده شدن خود از جانب رحمان هستند، روز بعد درمی یابند که او برای همیشه، آنها و روستا را ترک کرده است....
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
رحمان که ظاهراً سرراهی است اما به واقع فرزند نذر است و مادرش گوهر با توسل به امام زمان (عج)، به یک ناممکن، تولد فرزندش دست یافته است. حالا رحمان، هر سال در نیمه شعبان، برای ادای نذر ده ساله اش که امسال آخرین سال آن است،راهی زیارتگاه - قدمگاه - می شود. رحمان در آخرین مرتبه زیارتش، خوابی می بیند که زندگی او را دگرگون می کند. او باور دارد که پدر و مادرش را میتواند بیابد. اهالی روستا، با دیدن رحمان و شنیدن حرف هایش، عصبانی شده، و ضمن تمسخرش، سعی میکنند تا او را برای انجام کامل نذرش به زیارتگاه برگردانند ایوب جوان روستایی بعد از پیگیری هایش، پی به راز رحمان می برد. اهالی روستا که به گوهر مادر رحمان در مورد تولد نوزادش، اینکه او حرامزاده است، گمان بد داشته اند لذا او را مورد ضرب و شتم قرار داده و به قتل رسانده اند.رحمان پی به این راز می برد، اهالی روستا نیز به حقیقت امر - که تهمت به گوهر درست نبود - آگاه شده و به خاطر گناه شان دچار عذاب وجدان می شوند... در این حال رحمان در می یابد که حنانه دختر مورد علاقه اش در شب نیمه شعبان قرار است به عقد جوان دیگری در آید، او بی ریا و بدون ناراحتی در جشن ازدواج او و بعد در جشن نیمه شعبان شرکت کرده و خود علم امام زمان را دور می گرداند... اهالی روستا که شادمان از بخشیده شدن خود از جانب رحمان هستند، روز بعد درمی یابند که او برای همیشه، آنها و روستا را ترک کرده است....