چهار دوست: ضیاء، مرتضی، محسن و باقر دست به سرقت می زنند. ضیاء و مرتضی با موتور می گریزند و محسن و باقر با اتومبیل. باقر پس از مضروب کردن محسن با
... پول های مسروقه می گریزد و محل اختفای ضیاء و مرتضی را به پلیس گزارش می کند. محسن به آن دو خبر می دهد و آنها قبل از رسیدن مأموران پلیس می گریزند. ضیاء موقع فرار زخمی می شود و به توصیه ی مرتضی سراغ بهجت، خواهر مرتضی، می رود که با دخترش قدسی زندگی می کند. بهجت مستأجر گروهبان جلالی است که به بهجت علاقمند است. بهجت به دخترش و گروهبان جلالی گفته است که پرستار بیمارستان است؛ اما ضیاء درمی یابد که او زن بدنامی است که برای بزرگ گردن دخترش به فساد کشیده شده است. ضیاء، به درخواست بهجت، خود را شوهر بهجت و پدر قدسی معرفی می کند؛ اما گروهبان جلالی به او مظنون می شود. ضیاء جان گروهبان جلالی را که با زهر مار مسموم شده نجات می دهد و او، که خود را مدیون ضیاء می داند، تصمیم می گیرد به ضیاء کمک کند. مرتضی رو در روی باقر قرار می گیرد و او را با شلیک گلوله زخمی می کند. ضیاء مرتضی را وادار به تسلیم می کند و هر دو به حبس می افتند.
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
چهار دوست: ضیاء، مرتضی، محسن و باقر دست به سرقت می زنند. ضیاء و مرتضی با موتور می گریزند و محسن و باقر با اتومبیل. باقر پس از مضروب کردن محسن با پول های مسروقه می گریزد و محل اختفای ضیاء و مرتضی را به پلیس گزارش می کند. محسن به آن دو خبر می دهد و آنها قبل از رسیدن مأموران پلیس می گریزند. ضیاء موقع فرار زخمی می شود و به توصیه ی مرتضی سراغ بهجت، خواهر مرتضی، می رود که با دخترش قدسی زندگی می کند. بهجت مستأجر گروهبان جلالی است که به بهجت علاقمند است. بهجت به دخترش و گروهبان جلالی گفته است که پرستار بیمارستان است؛ اما ضیاء درمی یابد که او زن بدنامی است که برای بزرگ گردن دخترش به فساد کشیده شده است. ضیاء، به درخواست بهجت، خود را شوهر بهجت و پدر قدسی معرفی می کند؛ اما گروهبان جلالی به او مظنون می شود. ضیاء جان گروهبان جلالی را که با زهر مار مسموم شده نجات می دهد و او، که خود را مدیون ضیاء می داند، تصمیم می گیرد به ضیاء کمک کند. مرتضی رو در روی باقر قرار می گیرد و او را با شلیک گلوله زخمی می کند. ضیاء مرتضی را وادار به تسلیم می کند و هر دو به حبس می افتند.