سالار از طریق چوب بری قاچاق امرار معاش می کند. او یک بار هنگام قطع درخت، دستگیر، اره موتوری اش ضبط و روانه زندان می شود تا دوران محکومیت یک ساله
... اش را سپری کند. باجی همسر، جلال پسر، ماجان دختر - اعضای خانواده سالار - در غیاب او باید هزینه اره را به صاحب آن میرزا آقا بپردازند. ضمن اینکه ، قبل از واقعه اخیر قرار بوده تا ماجان با لطیف، سرباز اهری پاسگاه روستا ازدواج کند اما بعد از دستگیری سالار، چون باجی، لطیف را هنگام دستگیری شوهرش دیده است، پس در مورد ازدواج لطیف و ماجان تغییر عقیده می دهد. اما لطیف با پیگیری مستمر سعی می کند تا باجی را متقاعد به بی گناهی خود در دستگیری سالار و ازدواج خود با ماجان قانعش کند. جلال که رفتار نامناسب میرزا آقا را با مادرش به خاطر اره ضبط شده، می بیند، با او که رئیس قاچاقچیان چوب جنگل است توافق می کند تا درازای جبران خسارت وی، هر روزه برای فرج و عطا - قاچاقچیان چوب - اره را به میان جنگل ببرد. تحرکات پنهانی و غیبت های مستمر جلال، موجب حساسیت و نگرانی خانواده اش می شود. وقتی ماجان این نگرانی را با لطیف در میان می گذارد، او به تعقیب جلال در یک صبح زود می پردازد، اما لو میرود و توسط قاچاقچیان گرفتار و مورد ضرب و شتم قرار گرفته و جانش را ازدست میدهد. جلال، که در جریان این حادثه به بی گناهی لطیف و خیانت فرج آگاه شده می گریزد. فرج که دریافته او شاهد واقعه بوده، به تعقیبش می پردازد اما او را نمی یابد. باجی و ماجان که از ماوقع آگاه شده اند در جستجوری جلال برمی آیند و او را در درمانگاه روستا با چهره ای سخت پریشان و در هم می یابند، این زمانی است که سالار از زندان آزاد شده و به روستا بازگشته است. او به محض ورود به روستا سراغ لطیف را می گیرد.
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
سالار از طریق چوب بری قاچاق امرار معاش می کند. او یک بار هنگام قطع درخت، دستگیر، اره موتوری اش ضبط و روانه زندان می شود تا دوران محکومیت یک ساله اش را سپری کند. باجی همسر، جلال پسر، ماجان دختر - اعضای خانواده سالار - در غیاب او باید هزینه اره را به صاحب آن میرزا آقا بپردازند. ضمن اینکه ، قبل از واقعه اخیر قرار بوده تا ماجان با لطیف، سرباز اهری پاسگاه روستا ازدواج کند اما بعد از دستگیری سالار، چون باجی، لطیف را هنگام دستگیری شوهرش دیده است، پس در مورد ازدواج لطیف و ماجان تغییر عقیده می دهد. اما لطیف با پیگیری مستمر سعی می کند تا باجی را متقاعد به بی گناهی خود در دستگیری سالار و ازدواج خود با ماجان قانعش کند. جلال که رفتار نامناسب میرزا آقا را با مادرش به خاطر اره ضبط شده، می بیند، با او که رئیس قاچاقچیان چوب جنگل است توافق می کند تا درازای جبران خسارت وی، هر روزه برای فرج و عطا - قاچاقچیان چوب - اره را به میان جنگل ببرد. تحرکات پنهانی و غیبت های مستمر جلال، موجب حساسیت و نگرانی خانواده اش می شود. وقتی ماجان این نگرانی را با لطیف در میان می گذارد، او به تعقیب جلال در یک صبح زود می پردازد، اما لو میرود و توسط قاچاقچیان گرفتار و مورد ضرب و شتم قرار گرفته و جانش را ازدست میدهد. جلال، که در جریان این حادثه به بی گناهی لطیف و خیانت فرج آگاه شده می گریزد. فرج که دریافته او شاهد واقعه بوده، به تعقیبش می پردازد اما او را نمی یابد. باجی و ماجان که از ماوقع آگاه شده اند در جستجوری جلال برمی آیند و او را در درمانگاه روستا با چهره ای سخت پریشان و در هم می یابند، این زمانی است که سالار از زندان آزاد شده و به روستا بازگشته است. او به محض ورود به روستا سراغ لطیف را می گیرد.