چند روز مانده به شروع جنگ آمریکا و عراق، مردم سرگردان عراق به دنبال دریافت جدیدترین اخبار جنگ هستند... ستلایت نوجوان پرشر و شور، بزرگان روستا را
... متقاعد می کند تا ماهواره ای در آنجا نصب کند. او که بچه های روستا را تحت تأثیر نفوذ خود دارد، سرپرستی شان را در خنثی کردن زمین های مین گذاری شده به عهده دارد، ستلایت با فروش لاشه های مین ها به یک واسطه، منبع درآمدی کم و بیش قابل قبول برای بچه ها فراهم کرده است. آگرین و برادر معلولش هنگاو که کودکی نابینا را نیز به همراه دارند، کانون توجه ستلایت هستند، ستلایت برغم بدقلقی های هنگاو، اما از آنجا که شیفته آگرین است، سعی می کند به هر ترتیبی خود را به آنها نزدیک کند. لذا یک بار وقتی کودک نابینا، بی خبر از همه جا وسط میدان مین میرود، ستلایت جان خودش را برای نجات او به خطر می اندازد و برغم جراحتی که برمی دارد اما موفق به نجات کودک نابینا میشود. پیش بینی هنگاو، در مورد حمله نظامی عن قریب، ستلایت را به تلاش واداشته و اهالی روستا را در موعد مقرر جمع و تمرکز می دهد. ورود نیروهای نظامی و کشورهای دیگر، شرایط گذشته را تغییر میدهد. اگرین به دنبال فرصتی برای رها شدن از وجود کودک حرامزاده اش است، اما هنگاو مانع اوست. بچه های دار و دسته ستلايت که مشغول تخليه وسایل نظامی هستند با هشدار به موقع هنگاو پراکنده میشوند و در نتیجه یکی از وسایل عمل نشده منفجر می شود، با این که صدمه ای به کسی نمیرسد، اما باعث از هم پاشیدن گروه ستلایت میشود. هاگرین که امید چندانی به آینده ندارد خودکشی میکند، هنگاو در میان نظامیان تازه وارد، رهسپار نقطه ای نامعلوم می شود.
بیشتر
عضویت رایگان
هزاران فیلم و سریال تلویزیونی را رایگان تماشا کنید
چند روز مانده به شروع جنگ آمریکا و عراق، مردم سرگردان عراق به دنبال دریافت جدیدترین اخبار جنگ هستند... ستلایت نوجوان پرشر و شور، بزرگان روستا را متقاعد می کند تا ماهواره ای در آنجا نصب کند. او که بچه های روستا را تحت تأثیر نفوذ خود دارد، سرپرستی شان را در خنثی کردن زمین های مین گذاری شده به عهده دارد، ستلایت با فروش لاشه های مین ها به یک واسطه، منبع درآمدی کم و بیش قابل قبول برای بچه ها فراهم کرده است. آگرین و برادر معلولش هنگاو که کودکی نابینا را نیز به همراه دارند، کانون توجه ستلایت هستند، ستلایت برغم بدقلقی های هنگاو، اما از آنجا که شیفته آگرین است، سعی می کند به هر ترتیبی خود را به آنها نزدیک کند. لذا یک بار وقتی کودک نابینا، بی خبر از همه جا وسط میدان مین میرود، ستلایت جان خودش را برای نجات او به خطر می اندازد و برغم جراحتی که برمی دارد اما موفق به نجات کودک نابینا میشود. پیش بینی هنگاو، در مورد حمله نظامی عن قریب، ستلایت را به تلاش واداشته و اهالی روستا را در موعد مقرر جمع و تمرکز می دهد. ورود نیروهای نظامی و کشورهای دیگر، شرایط گذشته را تغییر میدهد. اگرین به دنبال فرصتی برای رها شدن از وجود کودک حرامزاده اش است، اما هنگاو مانع اوست. بچه های دار و دسته ستلايت که مشغول تخليه وسایل نظامی هستند با هشدار به موقع هنگاو پراکنده میشوند و در نتیجه یکی از وسایل عمل نشده منفجر می شود، با این که صدمه ای به کسی نمیرسد، اما باعث از هم پاشیدن گروه ستلایت میشود. هاگرین که امید چندانی به آینده ندارد خودکشی میکند، هنگاو در میان نظامیان تازه وارد، رهسپار نقطه ای نامعلوم می شود.